ای عاشقان! ای عاشقان! من خاک را گوهر کنم
وی مطربان ! ای مطربان دفّ شما پر زر کنم
ای تشنگان! ای تشنگان! امروز سقایی کنم
وین خاکدان خشک را جنت کنم کوثر کنم
ای بی کسان! ای بی کسان! جاء الفرج جاء الفرج
خسته غم دیده را سلطان کنم سنجر کنم
ای کیمیا! ای کیمیا! در من نگر زیرا که من
صد دیر مسجد کنم صد دار را منبر کنم
ای کافران! ای کافران! قفل شما را وا کنم
زیرا که مطلق حاکمم مومن کنم کافر کنم
ای بوالعلا! ای بوالعلا! مومی تو اندر کف ما
خنجر شوی ساغر کنم ساغر شوی خنجر کنم
تو نطفه بودی خون شدی وانگه چنین موزون شدی
سوی من آ ای ادمی تا زینت نیکوتر کنم
ای سَر دِهان ای سَردِهان بگشاده ام زان سَر دَهان
تا هر دهان خشک را جفت لب ساغر کنم
ای گُلْستان ای گُلْستان از گلْستانم گلْ سِتان
آن دم که ریحانات را من جفت نیلوفر کنم
ای آسمان ای آسمان حیرانتر از نرگس شوی
چون خاک را عنبر کنم چون خار را عبهر کنم
ای عقل کل ای عقل کل تو هر چه گفتی صادقی
حاکم تویی حاتم تویی من گفت وگو کمتر کنم
حضرت مولانا